کد مطلب:140440 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:107

روایت چهارم طبق نقل ابومخنف و مرحوم طریحی در منتخب
ابومخنف به طور مفصل و طریحی بنحو اجمال و ملخص این روایت را در مقتل خود نقل می كنند.

مرحوم طریحی می فرماید:

لما التقی العسكران و امتاز الرجالة من الفرسان و اشتد الجلادة بین العسكرین الی ان علا النهار.

یعنی چون روز عالم سوز عاشوراء لشگر حق و باطل برابر هم مقابل شدند و عساكر و جنود صفوف خود را آراستند و سواره از پیاده ممتاز گشت آغاز مبارزه و اظهار جلادت نمودند تا وقت نهار، جنگهای سخت و رزم های شدید در میان دو لشگر رخ داد تشنگی بر حضرت و یاوران آن جناب مستولی شد، امام علیه السلام برادر والامقام خود عباس را طلبید فرمود: برادر و برادرزاده های خود را جمع كن چاهی بكنید شاید آبی از برای تشنه لبان بیرون آورید، عباس نامدار بفرموده برادر عمل كرد چاهی كندند آب بیرون نیامد او را پر كردند چاهی دیگر حفر كردند باز آب نایاب بود آن را پر كردند فتزاید العطش علیهم تشنگی بر همه ایشان غلبه كرد قمر بنی هاشم عرض كرد:

ای برادر كار ما از تشنگی زار است، می بینی بر ما چه می گذرد مخصوصا عطش اطفال خردسال كه از همه سخت تر است باید برای تشنه لبان فكر آب كرد.

حضرت فرمود: برادر همت كن و به شط فرات برو شاید قدری آب تحصیل كنی.

عباس عرض كرد: سمعا و طاعة، قمر بنی هاشم آماده رفتن به شریعه شد.

حضرت جمعی از یاران را با برادر همراه نمود، اباالفضل با آن مردان رو به شط فرات نهاد و ساروا حتی اشرفوا علی المشرعة چون بنزدیك شریعه رسیدند


نگهبانان آب فرات به جوش و خروش آمدند و سر راه بر عباس و یاران او گرفتند و گفتند: چه می خواهید؟

فرمودند ما یاران حضرت امام حسین علیه السلام هستیم و تشنگی كار ما را بجان رسانیده مخصوصا تشنگی اهل حرم سید مظلومان به نهایت رسیده آمده ایم قدری آب برای عترت طاهره نبویه ببریم.

سپاه ابن زیاد جواب ناملایم گفتند و بر عباس و یارانش حمله كردند.

فرزند رشید مرتضی علی كه بی حیائی اهل كوفه و شام را دید شمشیر آتشبار از نیام كشید و نعره حیدری برآورد و بر آنها حمله نمود و این رجز را خواند:



اقاتل القوم بقلب مهند

اذب عن سبط النبی احمد



اضربكم بالصارم المهند

حتی تحیدوا عن قتال سیدی



انی انا العباس ذوا التودد

نجل علی المرتضی المؤید



سپس بعد از خواندن رجز خود را به لشگر زد همچون بادی كه در فصل خزان برگ از درخت بریزد سرهای مشركین را به خاك می انداخت همینكه لشگر را از كنار شریعه دور كرد ایستاد و به صورت بلند فرمود:



لا ارهب الموت اذ الموت زقا

حتی اواری میتا عند اللقا



نفسی لنفس الطاهر الطهر وقا

انی صبور شاكر فی الملتقی



و لا اخاف طارقا ان طرقا

بل اضرب الهام وافر المفرقا



انی انا العباس صعب باللقا

نفسی لنفس الطاهر السبط وقا



سپس وارد شریعه فرات شد اول مشگ را پر از آب كرد بعد دست برد آب بردارد بنوشد فذكر عطش الحسین علیه السلام بخاطرش لب تشنه برادر آمد گفت: و الله لب به آب تر نخواهم كرد و حال آنكه آقایم حسین علیه السلام تشنه است آب را ریخت و از شریعه با مشگ پر بیرون آمد و با خود می گفت:

ای عباس اگر می خواهی بعد از حسین علیه السلام زنده باشی، خوار باشی و اگر


بخواهی پیشتر از برادر آب بخوری، نخوری، هیهات هیهات تو آب سرد بخوری و حسین شربت ناگوار مرگ بچشد اینكه دینداری نیست!!!



یا نفس من بعد الحسین هونی

فبعده ان كنت لا تكونی



هذا الحسین شارب المنون

و تشربین بارد المعین



هیهات ما هذا فعال دینی

و لا فعال صادق الیقین



سپس بر بالای شریعه آمد چشم لشگر كه بر عباس و مشگ آب آن كامیاب افتاد بنای تیراندازی گذاردند پس از هر طرف تیر بجانب آن جناب می آمد، حضرت راه خیمه گاه را پیش گرفت و بر لشگر حمله كرد و با كمال دقت و احتیاط مشگ را حفظ می كرد و تیرها را به جان می خرید و نمی گذارد كه به مشگ برسند و صار درعه كالقنفذ و زره اش همچون خارپشت گردید.

فرد



ببارید آن قدر تیر درشت

زره بر تنش چون خارپشت



نامردی كه او را برص بن شیبان می گفتند از عقب سر شمشیری به دست راست عباس زد فطارت مع السیف آن دست رشید او با شمشیر پرید به چابكی شمشیر را با دست چپ از زمین برداشت و به جنگ ادامه داد و لشگر را دور می نمود و می فرمود:



والله لو قطعتم یمینی

انی احامی ابدا عن دینی



و عن امام صادق الیقین

سبط النبی الطاهر الامین



نبی صدق جائنا بالدین

مصدقا بالواحد الامین



ابومخنف و طریحی در منتخب نوشته اند: با همان دست چپ قتل منهم رجالا و نكس ابطالا جمعی از دلیران را كشت و فوجی از دلاوران را به خاك انداخت مشگ هم به دوش آن قدر به خیام نمانده بود كه پسر سعد ملعون فریاد كرد و یلكم ارشقوا القربة بالنبل وای بر شما لشگر نگذارید عباس آب را به خیام برساند مشگ


او را تیرباران كنید فو الله ان شرب الحسین الماء افناكم عن آخركم اما هو الفارس ابن الفارس و البطل المداعس به خدا اگر حسین بن علی آب بیاشامد هر آینه جملگی شما را از اول تا آخر تمام می كند مگر نمی شناسید و نمی دانید كه او فارس میدان جلادت و فرزند فارس عرصه شجاعت است.

فرد



دلیر است در روز جنگ آوری

نباشد به گیتی و راهم سری



با تحریك و تحریص پسر سعد نابكار همه لشگر بر جناب ابوالفضل علیه السلام هجوم آوردند، عباس نامدار با دست چپ حمله بر ایشان كرد صد و هشتاد نفر دیگر را به جهنم فرستاد در این اثناء ظالمی بنام عبدالله یزید شیبانی دست چپ آن حضرت را انداخت عبارت روایت آن است كه: فانكب علی السیف بفیه یعنی عباس خود را از روی اسب به روی شمشیر انداخت و با دندان آنرا برداشت و در آن حال به خود خطاب كرد و فرمود:



یا نفس لا تخشی من الكفار

و ابشری برحمة الجبار



مع النبی سید الابرار

مع جملة السادات و الاطهار



قد قطعوا ببغیهم یساری

فاصلهم یا رب حر النار



به همان حالت گاهی با نوك شمشیر و زمانی با نیش ركاب حمله می كرد و یداه ینفخان دما در حالی كه خون از دو دست مباركش می جوشید، لشگر دیدند كه از عباس دیگر كاری ساخته نمی شود چیره شدند فحملوا علیه باجمعهم جمیعا پس بر باب الحوائج حمله كردند هر كسی به تقاص خون پدر و برادر و عمو و پسر ضربتی به آن وجود مبارك می زد و بر بدنش نوك نیزه فرو می برد، قمر بنی هاشم دندان به روی جگر گذاشته و با خود می گفت: عباس اینجا به سوی رحمت خدا می روی در آنحال ناپاكی گرز آهنین در دست داشت فضربه رجل منهم بعمود من حدید ففلق هامته و انصرع عفیرا علی الارض چنان عمود آهنین را بر فرق آن


حضرت زد كه مغز سر آن حضرت پریشان شد به روی زمین افتاد عرض كرد: یا اباعبدالله علیك منی السلام برادر من هم رفتم تو بسلامت باشی.

صدا به گوش امام علیه السلام رسید از همان درب خیمه فریادكنان وااخاه، واعباس گویان آمد فحمل علی القوم و كشفهم حمله بر لشگر كرد و همه را از كشته برادر متفرق نمود، بالای سر عباس نشست و نوحه سرائی كرد و بعد از گریه و ناله حمله علی ظهر جواده و اقبل به الی الخیمه و طرحه و بكی علیه بكاء شدیدا نعش عباس را بر پشت اسب خود نهاد جلو مركب را گرفت و روی به خیمه آورد و زمین نهاد و نشست گریه بسیاری كرد و حاضرین همه گریستند، سپس حضرت فرمودند:

برادر، جزاك الله خیرا من اخ لقد جاهدت فی الله حق جهاده.

مرحوم علامه قزوینی می فرماید:

این سخن كه حضرت نعش عباس علیه السلام را به خیمه حمل فرموده باشند خیلی بعید است زیرا كه جمهور از علماء ما و از مخالفین این را نقل نكرده اند، بلكه علماء تصریح نموده اند به اینكه نعش حضرت ابوالفضل علیه السلام به جهت كثرت زخم و جراحت و قطع شدن اعضاء به نحوی ذره ذره و پاره پاره شده بود كه قابل حمل و نقل نبود و آن بزرگواری كه متصدی دفن شهداء شد جسد پاره پاره اباالفضل علیه السلام را در همانجا كه قطعه قطعه شده بود دفن كردند.